موچین…!

_ نِنه او موچینِت کوجایه…؟

_ موچین مِخی بِره چی جواد…؟

_ اِنا یَک خاری رِفتِه تو دَستُم ماخام دَربیارُم…!

_ ها…. الان مُدُم بِهِت …واستا….! بیا…ایَم موچین… بعدِش بیذار لَب طاقچه گم نِره نِنه جان…!

_خایله خُب…!

………………….

……………………

……………………

_اَصغر آقا جان خوب شد که آمدی…بیا که بدبخت رَفتِم…بیا که بیچاره رَفتِم….اییییی…اوهو…اوهو…اوهو…!!

_چیکار رِفتِه زَن..؟ حرف بِزِن بیبینُم…! آقات مُرده…؟چیکار رِفتِه..؟

_ای خدا مُوره مَرگ بِده هَمچی روزی ره نِبینُم ….مُوره مَرگ بِده ای خدا…اویییی..!

_ اِی َمَرگ…! اِی دَرد….! دَهَن واکُن بیبینُم چی مرگِتِه هی زوزه میکیشی…!

_مِتِرسُم بُگُم اصغر اقا جان…مِتِرسُم بُگُم…!

_مِگی یا با هَمی دِسته جارو بِزِنُم توسَرِِت…؟

_مُگم….مُگم اَصغَر آقا جان….! دَم ظُهری از تو سولاخ کیلی نگاه کِردُم دیدُم جواد دِره با موچین اَبروهاشِه وَرمِداره…ایییییییی…!ایییی خدا…بیچاره رَفتِم رَفت….مَگه مُو چی گناهی کِردُم به درگاهِت خدا…؟اوهو…اوهو…اوهو…..فِخخخخ…! مِتِرسُم فردا وَردِره سُرخاب سفیداب کُنه …اِی ننه جان….ای…!! چی خاکی به سَرُم بیریزُم اووَخ…اییی…! چیجوری تو مَحَل سَرُمِه بالا کُنُم ننه جان…اییی…اوهو….اوهو…!!

_وامُصیبتا…واویلا…! همیجور مواظب بچه هایی ها…؟

_ از وَختی با پسر ای عصمت خانمِ بَند اَنداز را مِره ایجوری رِفته بِچَم … ای اِلهی بی عِصمَت بُرُم به حَق علی….!! هَموبار اول که جِل زِدِه بود به سرش باید بِهِت مُگُفتُم تا از جلوش دَر بی یِی…!

_چی به سَرِش زِدِه بود…؟

_چِمدِنُم چی مَرگیه…عِین روغن وازِلین مِمانه…مِگه جِله…!! اییییی…ای خدا…!

_ جِله …ها…؟ برو او تَسمِه مُوره وَردار بیار از تو اتاق…سیاهِش مُکُنُم …! مو بِچه قِرتی نُماخام…! او جِلُ موچینَم وَردار بِنداز تو چاهه خِلا…بدو تا بدبخت نِرفتِم…! بدو….!

_ چَشُم….! الان مُرُم….اوییی…اِی خدا…!!

_کو واستا بیبینُم ….مُگُم اَشرَف گوشِتِه بیار جلو….!

_چیه اَصغر آقا جان …فخخخخ…!

_ مُگم ای خوردو که بود مُبُردیش حَموم سالِم بود…!

_خُب ها که سالِم بود…!

_ مُگُم یَعنی چیز داشت…؟

_چی داشت اَصغر اقا جان…!

_بابا جان مَردِنِگی داشت یا نِه…؟

_ها بابا…یَک عالِمِه داشت ماشالله…به باباش رِفته بود…ایییییی…ای خدا…!

_خُب خُداره شُکر…خیالُم راحَت رَفت…وَخِز برو تَسمِه رِه وَردار بیار بجای ایکه اینجه بیشینی زَنجِموره کُنُی ….وَخِز دیگه…! کوجایه ای مُرده شور بُرده…؟

_ رِفته تو زیر زمین قوییم رِفته …..! مُگُم قوییم نِزنیش بِچَمه اَصغر آقا جان…جانِ ما قوییم نِزنیش گُنا دِره طِفلَکُم …!! دیگه اَزی کارا نِمُکُنه …غِلَط کِرد…!

14 دیدگاه برای «موچین…!»

  1. وای که چه زیبا مینویسید.. کلی خندیدم سر صبحی. 🙂
    ولی واقعا چه ایرادی داره این ابروها(ی بیشتر اوقات اصلاح لازم آقایون) مرتب و تمیز بشه؟
    فکر میکردم چه به روز اصغر آقا میاد اگه پسرش موهای بدن و سینه رو هم شیو کنه (چیزی که دیگه کاملا روتین شده و البته به نظر من واسه مردان پر مو شرقی لازم.. ).
    عوض کردن یه فرهنگ غلط خیلی سخت و طاقت فرساست. کلی کار میبره.. طفلی پسرک..

  2. چیجوری تو مَحَل سَرُمِه بالا کُنُم ننه جان…این یکی از بدی های فرهنگ ماست که همیشه طوری زندگی میکنیم ودر یک طرف کفه ترازو قرار میدیم که اونطرف کفه ترازو با حرفهای مردم برابر بشه . مبادا کم بیاریم که مردم حرف بزنند .زندگی ما با نواسانات لبهای دیگران تنظم شده. مثل فرهنگ های دیگه…. مثلا اروپا نیست که هر کسی مسولیت زندگی خودشو خود بدوش بگیره . بعدش هم جامعه هر چه بسته تر باشه مثل جامعه ما .تعییرو تحولاتات و تکامل ….اجتماعی بسختی صورت میگیره و یا اصلا مورد قبول واقع نمیشه. نوشته های بالا رد هر گونه تغییر فرهنگی رو ثابت میکنه. با سپاس از آقا مسعود

  3. راستی مسعود خان این عکسی که به عنوان بنر گذاشتید و داستانتون…منو یاد اولین باری که رژه ی همجنسگرا ها رو دیدم واز شرم زود سرم و انداختم پایین و فرار کردم انداخت. ولی بعد دیدم باید به حقوق همه انسانها احترام گذاشت. هر شخصی مختاره هرجور میخواد زندگی کنه. نه اینکه تایید کنم ولی نفی هم نمیکنم. کرامت انسانها ارزشمنده حالا با هر گرایشی…
    هرچند این پسرک داستان شما به نظر نمیاد تا این حد گرایش داشته باشه 🙂 ولی بد مغضوب شده بیچاره! 😉

  4. mahta khanum تغییرات در جوامع مختلف یکسان نیست. و نیاز به زمان دارد . بعضی سریع .بعضی ها کندتر و بعضی از جوامع اصلا تغییرات نمی پذیرند.شاید بخاطر دارید که 30سال پیش دخترهای ایرانی به هیچ وجه تا قبل از ازدواج ابروبر نمی داشتند . وهر دختری که اینکارو میکرد . توی جامعه یک دختر قرطی…… بحساب می اومد و هزار صفات دیگر. ولی امروزه توی ایران یک چیزی طبیعی و پیش پا افتاده ایی شده.بدون شک این فرهنگ برداشتن ابرو مردها نیاز به زمان داره .وشاید هم اصلا جا نیفته.؟ ولی بنظر من اصلا مهم نیست . تا زمانی که هر فردبه حق و حقوق دیگران تجاوز نمی کنه . هر کاری دلش میخواد میتونه بکنه. تعریف آزادی یادمون نره.حدو مرز آزادی من اونجایی تموم میشه که آزادی دیگران شروع میشه

  5. من مفهوم آزادی رو نمی تونم با این کار مچ کنم … من شخصاً اصلاً مردی که ابرو برداره رو نمی پسندم….نمیگم منعش می کنم ولی من نمی پسندم … یه وقتی پیش میاد یه مردی ابروهاش واقعاً ضایعست اونهم در حدی که نشون نده فقط رفع اشکال کنه قابله قبوله ولی اینکه بخواد خط بندازه ابروشو اصلاً زیبا نیست …می دونید وقتی یه مردی و با ابروی برداشته از کنارم رد میشه واقعاً حس می کنم فرقی بین من و اون نیست… (این احساس درونی من به عنوان یه زنه) … من فکر می کنم آزادی رو میشه جاهای دیگه و برای مفاهیم خیلی مهمتر و بالاتر ازش استفاده بهینه کرد… همنوجوری که زن زیبائیش به رفتار و ظاهر زنانشه مرد هم همینطور … امیدوارم این دوستان از من ناراحت نشن

    1. ummm.. man doos daram vali! 🙂 be nazaram tamiz tar o morttab tarand
      !
      Vali nesbat be Shemale ha hesse khoobi nadram!makhoosan washroom ke miram chendesham mishe!!age yeki az oona ro oonja bebinam!

      Ba arze mazerat khob nemitoonam ziyad roshan fekr basham 😀 daste khodam nis

  6. شخصیت «پیرزن» انگار یکی‌از کاراکترهای کلیدیِ نوشته‌های شماست! حرفم برسر درستی یا نادرستی این‌کار نیست، چون این‌را آدم‌ها خودشان باید برای خودشان تعیین کنند و بس؛ آنچه هامِشاً می‌خواهم عرض‌کنم اینست‌که یادم نمی‌رود سال‌های کودکیِ مفت ازکف‌داده‌ام در دهه‌ی هفتاد را که مانتو تا زانو جرمی‌بس‌بزرگ بود و آن‌که چنین پوشیده‌بود در نگاه زنان و مردان جامعه «از اوناش» بود. بعد آرام‌آرام دامنِ مانتوها و لبه‌ی روسری‌ها و مقنعه‌ها بالا و بالاتر رفت، جوراب‌ها کوتاه‌تر و نازک‌تر، کفش‌ها رنگی‌تر و جلوبازتر، لباس‌ها تنگ‌تر و بدن‌نماتر، موها رنگین‌تر و چهره‌ها و بدن‌ها از ریش و پشم عاری‌تر شد. آنچه تا دیروز تابو بود، امروز درقیاس‌با تیپ‌های جدید عادّی می‌نمود. این‌فقره‌ی «ابرو برداری» هم حکماً ازهمان‌کرباسَست. اگر دیروز، سِبْلَت‌تراشیدن بی‌گفتگو نشانه‌ی انکارناپذیر «اُبنه‌ئی‌بودن» بود امّا برآن‌داوری‌ها چیره‌شد، چرا این‌یکی نتواند؟

  7. دختر خوب.بدون شک اون حق طبیعی شماست که نپسندید ومن هم خوشم نمیآد. این جزو آزادی شخصی منو شماست اتفاقا من فکر میکنم تمام مشکل اجتماعی ما بعلت عدم درک حد و مرز آزادیه . برای مثال اون پیر زن کلانتر محل که به خودش اجازه میده که تو اجتماع عکس العمل نشون بده و برای دیگران تعیین و تکلیف کنه (کلانتر محل…). ویا اینکه خود شما که بخودتون اجازه میدید یک تعریفی از ابرو مردها میکنید . کی میتونه برداره اگه رفع اشکال کنه اشکالی نداره و کی نمی تونه برداره.اگه بر داره خوب و زیبا نیست. این تعریف خوب بودن وزیبا بودن فقط و فقط حس درونی شماست که برآمده از تعلیم و تربیت محیطی است که درش بزرگ شدید.

    1. آقا رضا .عرض کردم منعش نمی کنم ولی من خودم شخصاً برای یک مرد نمی پسندم … بله قظعاً تعلیم و تربیت و محیط رو نگرشهای آدمها کم تأثیر نیست و کامنت من نگرش درونی و شخصیم بود.. من به این معتقدم که انسان هر لحظه در حال تغییره … و نبدیل ناهنجارها به هنجارها و بالعکس با مرور زمان دستخوش تغییره…

  8. من فق.ط میام اینجا که بخندم عالی بود البته یه مدت بد جوری کرفتار بودم نمی تونستم بخونم نوشته هاتونو. بازم مشهدی بنویسید.راستی از حسین باشی چی میدونید میشه راجع بهش توضیح بدین؟

برای لیدی بهشتی پاسخی بگذارید لغو پاسخ