من میخوام یک دکتر رقاص بشم….!

این دختر کوچولوی من که تازه پنج سالش شده خدا نکنه صدای اهنگی به گوشش برسه که ناخوداگاه شروع میکنه به رقصیدن و قر و اطفار…! مسابقه رقص خردادیان که شروع میشه اونم بلند میشه با اهنگ برنامه میرقصه…! یه چند روز هم گیر داده بود که باباجون منم میخوام برم توی مسابقه رقص شرکت کنم و با اعتماد به نفس میگفت از همه اونا بهتر میرقصه…!! تازه رقص شرکت کننده ها رو نقد هم میکنه و ازشون ایراد میگیره…!

یه بار ازش پرسیدم باباجون تو میخوای دکتر بشی یا رقاص…! بی معطلی گفت من میخوام یک دکتر رقاص بشم….!

بعضی وقت ها هم که اخمام تو همه میاد جلوم شروع میکنه به رقصیدن و اینقدر میرقصه تا نیش بنده باز بشه…! الان من موندم حالا که رقص و اواز رو توی مهد کودک ها ممنوع کردن این دختر من چطوری میخواد توی این جامعه یک دکتر رقاص بشه….!!؟ امروز بهش گفتم رقص و اواز رو توی مهد کودک ها ممنوع کردن…! برگشت گفت:غلط کردن…! اگه تو مهد کودک رقص و اواز نباشه من نمیرم مهد….!!

از اونطرف دختر بزرگم که کلاس سوم دبستانه چند روز پیش با خوشحالی گفت میخوایم بریم اردو بابا جون…! میگم کجا میخوان ببرنتون…!؟ میگه تو حیاط مدرسه…! میگم از تو کلاس میارنتون تو حیاط بعد اسمش رو هم میذارن اردو…؟ میگه اره میایم توی حیاط فرش میندازیم میشینیم روش خیلی حال میده…! بعدم برای جشن تکلیف پونزده هزارتومن گرفتن بردنشون رستوران وقتی هم که اومده خونه میبینم یک چادر سفید دادن بهش به اندازه مادربزرگش…!

حالا چرا اینا رو گفتم ….؟ برای اینکه بفهمید نسل آینده ما رو چطوری دارن تربیت میکنن…! چی میخوان اَزینا دربیارن….! و میخوام بگم خاک بر سر من که از ترس اخراج دخترم از مدرسه همه این چیزارو میبینم و دَم نمیزنم….! حالا حکما همتون تایید میکنین که آره خاک برسرت و فلان کُن و پشمدان کُن….! نفستون از جای گرم درمیاد….! شما هم اگه جای من بودید تحفه ای بهتر از من نبودید…آره داداش …!

40 دیدگاه برای «من میخوام یک دکتر رقاص بشم….!»

    1. به به، بِچِه سیدی.
      فِک کِردُم زن گیریفتی کارِت تِموم رِفتَه دیگَه.

      حضرت خوارج هم پیداش نیس، شاید آسته میاد، آسته میره. هر جا هس سلامت باشه

  1. Bebakhshid in dokhtare shoma looso nonoro bi tarbiat va albate por ro be nazar mirese, khobe ke inghad raghso doods tare ama intor ke raftaresho tashrih kardin kheili badam omad.

    1. جناب سیب شما مشخصات بچه غیر لوس و نا ننر باتربیت رو بگو.
      مطمئنم طرز حرف زدنش به تو نمیخوره و متاسفام که پدرومادر محترم شما بجای صرف کردن وقتشون واسه تربیت شما به کار دیگه‌ای مشغول بودن!

  2. بچه ها با فرهنگ خانواده ها و پدر و مادرهاشون بزرگ می شن، نه با چرندیات مدرسه. و الا الان چیزی به نام گشت ارشاد و … وجود نمی داشت. بچه های خانواده های مذهبی مذهبی می شن و بچه های خانواده های غیر مذهبی، غیر مذهبی.
    اما این کارهاشون خیلی خوبه، چون بچه های خانواده های مذهبی رو هر چه بیشتر از دین و مذهب متنفر می کنند، و از جمعیتشون کاهش می دن و به رشد فرهنگی جامعه رو رشد سعودی می دن.
    شما ببینین جمعیت افراد مذهبی قبل از انقلاب بیشتر بود یا بعد از انقلاب؟ در عرض سی سال کاری کردند که در اروپا صدها سال طول کشید! دستشون هم درد نکنه!

  3. دم دختر کوچولوتون گرم که اینقد زود راشو پیدا کرده تو این مملکت گل و بلبل
    وقتی مدرسه می رفتم بارها و بارها به خاطر شلوار دمپا تنگ منو بردن دفتر و بارها آقامو کشوندن مدرسه که دخترت داره منحرف میشه آقای فلانی ما به خاطر شما این دفعه رو میگذریم (آقام عضو انجمن اولیا و مربیان بود) و …. اینقدر گیر دادن که ما نفهمیدیم چطور اون دوره قشنگ نوجوونیمون گذشت…بعد از انقلاب فرهنگی دهه 75 تا 85 یه وقتی همون مدیر و دست بر قضا با دو دختر 18-19 سالشون با یه ظاهر آراسته امروزی دیدیم .. بعده یه حال و احوالپرسی پامو آوردم بالا و گفتم ببین شلوارم دمپاش گشاده ها …بابام هم دیگه نیس که بخوای چیزی بهش بگی …. گفت ای بابا دختر جان قدر شمارو نمی دونستیم شماها این بودین و اون بودین … آروم اومد زیر گوشم و با اشاره چشمی به دختر کوچکش گفت دارم می برمش کادوی تولد دوست پسرش رو بخره …. می خوام یه کمی با اجازه «یه پسره بد» پا تو کفشش کنم … به قول یه قومی تو این مملکت توسرخوری پرور اینا » تا نگوزن کونشونو جمع نمیکنن» بایستی حتماً یه نسلی بسوزه تا نیاز نسل بعد و کمی بفهمن غافل از اینکه همزمان همه چیز ساکن نمیمونه تا اینا به نتیجه درست برسن….

    1. یه پیشنهاد: اسمتو بذار «دختر خوب»!
      اونموقع جنس این وبلاگ جور میشه، پسر بد و دختر خوب 😈

      1. 😀 جیگرپیشنهادتو » پسره بد» … ولی اون علاومت تعجب آخر جملت چی بود ؟ من سعی میکنم نیمه پر ماگ ( 😉 ) و ببینم و اینطور برداشت کنم از اینکه اینطور پیشنهادی از طرف تو داده شد خودتم تعجب کردی 😀 ولی خوب حالا …
        دوست من, من قسم خورده ام تا وقتی بیخ ریش صاحبمم همین اسم و رسمم باشه مگه ای ی ی ی … 😉

      2. ای بابا…ای پسر بد شما رو میخواد از بیخ ریش صاحبش بکنه به چه زبونی بگه اخه…. با حذف اون چند کلمه با اجازه صاحب بعله رو بگین خلاص…شیرینی ما هم محفوظ باشه 🙂

      3. آخ آخ واز دِرَه کار بجای باریک مِکِشَه و ای مسود خان نقطَه چینش مُکُنَه 😆
        آقا اصلن مو خودُم شیرنی مِدُم، حَلللَه؟

  4. آقای مشهدی به نظر من این مهم نیست که توی مدرسه چی برای بچه هاتون بگن و بخوان چطور تربیتشون کنن این مهمه که بچه های شما پدر روشنفکری داشته باشن که بهشون آنچه که درسته رو یاد بده و حقیقت زندگی رو نشونشون بده.مطمینا از شما بهتر یاد می گیرن تا از مدرسه.اگه دختر کوچیکتون عاشق رقصه خودتون براش مهیا کنید که اون خواستش رو دنبال کنه.هزار کار می شه کرد نیاز نیست بره مهد برقصه.اگه برای دختر بزرگترتون ناراحتید از الان براش یه دوست خوب باشید و یه راهنمای خوب.مطمین باشید مشکلی پیش نمیاد .

  5. نگران تربیت دخترانت در مدارس اسلامی نباش. تربیت ملاها در این 33 سال نتیجه کاملا معکوسی داشته. دیپلمه های ایران الانه به هیچ دین و مذهب و خدا و پیغمبری اعتقاد ندارند.

  6. سلام وای خیلی جالب شد حاج مسعود هستی جبهه رفتی بر علیه نظام هستی ریسور هم داری نون نظام هم میخوری ؟بابا ایول مو فک مکردوم ذفیقام خیلی دهن سرویس هستند دیدوم ن بابا تو هم اره.ولی مسعود یا اینوری یا اونوری خدا وکیلی خیلی خیطه ک توی چند جناح باشی یا بگو مرگ بر اینها یا بگو مرگ بر اونها

  7. یه زمان یه فیلمی دیدم توش (اندی گارسیا)بازی میکرد.راجع به کوبا و زمان روی کار امدن فیدل کاسترو بود که اندی گارسیا یه هنرمند بود. خوب کلوپی هم داشت اونجا نوازندگی و رقص بود.جالب بود هر چی میگذشت هی از طرف مامورا میامدن یه چیزیو ممنوع میکردن.تا اینکه بالاخره اونجا تعطیل شد و ….اینجا هم همه چی هی ممنوع میشه.اما نمیدونم چرا این آدمهایی که این نظرها رو میدن بچه های خودشونو مثل خودشون نمیتونن تربیت کنن.ما داریم تو فامیل کسی که به مانتویی ساده میگفت بیحجاب سبک.حالا دختر خودش لباس میپوشه تو مهمونی که پشتش تا باسنش بازه.اما خفه شده و بهش هیچی نمیگه.البته نمیتونه چون بچش با عرض معذرت جرش میده.همون کولی بازیهایی که از همون ننه بابا یاد گرفته به سر خودشون میاره.

  8. چقدر باحال هست؟حرف های ک شما میزنید؟ایا الان میشود برای چنین حرفهای بحث کرد؟تا زمانی ک افرادی یا بچه افرادی دارند حق من و همسال من را میخورند و بهترین ماشین را دارند و میروند توی خیابان های فرهاد نسترن و 10 ها خیابان سجاد عشق حال میکنند و بهترین زید ها را سوار میکنند باید درمورد این ها بحث کرد ک باعث بدبختی ما کسانی هستند کبا پارتی بازی رشوه خرید فروش حق و …. زندگی شان میگذرد افسوس افسوس افسوس همین

    1. سلام علی جان …متاسفانه نوشته های من رو زیاد اینطرف اونطرف بدون نام نویسنده منتشر میکنند…ممنونم از یاداوری 🙂

  9. داداش من الان فقط همین بحث توی این مملکت باقی مانده؟عموجان اقا زادهای ک دارند هروز هرشب توی سجاد فرهاد نسترن و… دارند زید بازی می کنند؟از کجا اوردن چنین ماشین های؟بیا از او نامردهای بگو ک حق من تو و همسال من تو را دارند میخورند:اقا مسعود فقط ب این مسائل پیش پا افتاده نچسب من فکر میکردم تو از کسانی دفاع میکنی ک ب ناحق حقشون ضایع شده؟دیدم ن بابا تو هم اره بابا…

  10. حرف تو زبون مردم نزار دداش این پسر بدی که من دیدم از این کل کلا با خیلیا کرده…. الآن داشتم مطلب خروس و … اینو می خوندم دیدم نه بابا یه وقتی هم با سنگای گرونبها سر میشکونده …. 😀 گرفتی که 😉
    …. می دونین خیلی دلم میگیره … الان بعضی از مطلب قدیمیه شما رو می خوندم حال و هوای زمان جنگ واسم زنده شد… هیچوقت یادم نمیره سرباز ا و بسیجیهایی که اینقد کم سن و سال بودن که 4-5 نفری تا کمر از پنجره قطار بیرون میومدن تا جواب دست تکون دادنای ما رو بدن… خیلی هم از ما بزرگترنبودن … دلم می سوزه خیلی … نگاه خیلیاشون هنوز از شیطنت نوجوونیو و عشق و امید و آرزو برق میزد شاید واقعاً نمی دونستن چکار میکنن و شاید هم یه هیجان بود که مورد سوء استفاده قرار گرفته بود… شاید هم اعتقادی پشتش بود که من هنوز هم بهش شک می کنم… واقعاً بعضی وقتا دوست دارم خوابشونو ببینم و ازشون بپرسم چرا؟ برای چی؟ می دونستن هدفشونو و یا هدف شده بودن؟ … نمی دونم نمی دونم دلم گرفته خیلی … برای کسایی که با معصومیت تمام جونشونو گذاشتند کف دستشون و رفتند و الآن جاشونو آدمایی گرفتند که حتی اسم آدم هم براشون زیادیه …

      1. هر چند هم سند و سال داشته باشم قطعاً به گرد پای شما نمی رسم «پسر بد»….:D بعید نیست شما هم یکی از اون بسیجی هایی باشین که تا کمر از پنجره قطار آویزون شده بود و من براش دسته گل بابونه پرت کردم اونائیکه تونستند گلهارو بگیرند رفتند و شهید شدند ولی انگار از اون گلا به دست شما نرسید… 😉 😀 شب و روزت خوش

  11. دداش مسعود لطفاً پاراگراف دوم رو حذفش کن می خوام تو بخش بسیجی بزارمش …

      1. با پلخمون شرم و حیات چغک دلمو زدی … هی ی ی 😀

      2. «» تو اِنقد کمرویی که آدم دلش مِخَه همو لپ‌پاتَه بیگیرَ بیکیشَه و بگه: ای گوگولیه ناقلا! «» :))

  12. دادا خدا دخترت رو برات نگه داره و یه روزی به ارزوش برسه ما ها که سوختیم ایکاش اینا نسوزن

  13. «پسره بد» اینحا خیلی مهم نیس یه جای دیگه کم نیارین 😛 (منظورم نون آوریه خونس )

برای مریم پاسخی بگذارید لغو پاسخ