مهمون مایی برو بسلامت…!!

سوار ماشین که شدم راننده مرد میانسالی بود با سر و وضع پایین تر از حد معمول که از کمبود مسافر نالید و گفت مو نِمدِنُم این تاکسیا چیجوری خرجشاره درمیارن ….؟ من چون مخاطبم رو عوام فرض کردم گفتم روزی دست خدایه حاج اقا…!! برگشت یک نگاه عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت غِلَط کِردی که روزی دست خدایه…!! کمی خودم رو جمع و جور کردم و با لبخند گفتم : نزنی حالا حاج اقا…!! راننده که دلش پر بود گفت: حرف که مِزنی زرتی مِگن روزی دست خدایه…!! تا خدا نِخه برگ از درخت نِمُفته….!! خواستِ خدایه…خواستِ خدا…!! پس ما چیکاره هستم تو دنیا…!! پس سیل میه…!! زلزله مِرده…!! ادما میمیرن…بی سرو سامون مِرَن…!! تصادف مِره…هواپیماها چپه مِره همه اینا خواست خدایه…؟ دختر بچه پنج ساله ره موکوشَن خواست خدایه…؟ یا بعضیا دهنشاره وامُکُنَن مِگن قِسمته…قِسمته…!! گه باید بریزی تو حلق اینا….!! روزی ما دست خودمایه…!! سیل و زلزله به خدا چیکار دِره…؟ بچه هاره موکوشن از بی امنیتیه…!! و بعد حرفهایی زد که حاکی از فکر بلند و اندیشه ای روشن داشت…!

من هم کانال رو عوض کردم گفتم ما هر کدوممون یه خداییم حاج اقا…یک خدای کوچک…!! خدا در وجود و دورن خود ماست…! گفت: باریکلا… حالا شدی ادم حسابی…! فقط یک جا اشتباه کردی…! گفتم کجا…؟ گفت ما هر کدومِمان یک خدای بزرگِم…نِه یک خدای کوچیک…!! پیاده که شدم کرایه نگرفت و گفت مهمون مایی برو بسلامت…!!
……………………………………………………………………………………….

کشتن دختر بچه پنج ساله ( اشاره به کشتن دختر كوچك فردی در جاده کلات که نوعی انتقام گیری و احتمالا در رابطه با مواد مخدر بوده…!! )

47 دیدگاه برای «مهمون مایی برو بسلامت…!!»

  1. سلام آق مسعود
    به نظر مو همه چی دَستِ خُدایَ
    روزی ، زلزله ، سیل ،
    اما مایَم باید یِک کاری بُکُنِم
    جُمله معروفیَه از تو حرکت از خدا برکت.
    به نِظرم یه چیزی بین جَبرُ و اِختیارَ
    دو آیه هست مِگهَ
    ان ا… علی کل شیء قدیر
    ان ا… لا یغیر ما به قومِِ الا یغیروا ما بانفسهم
    امضا-بچه سیدی

  2. مشدی عزیز،نوشته هات خیلی گرم و صمیمی است،به دل میشینه،هم طنزه،هم درده و هم حقیقت.
    باهات موافقم ذره یی از حضرت حق هستیم و هر کداممان یک خدا،فقط بایدخود را بشناسیم.

  3. آق مسعود ای فَنَ و فونت کاره به مُواَم یاد بده دیگه
    خوب میشینی سوارِ تاکسی مِری پولَم نِمِدی
    یه کلاس فشرده بره ما بزار دداش
    باز احتمالا برا کامنت بالایی ای بچه بد مگه عربی بلغور کِردُم(گیر نِدی یره)
    امضا-بچه سیدی

  4. به به! پس حضرت شاتوت (ع) مهمان خدای بزرگ بوده اند! بعد جون ما این حرفا رو اوون به شما گفت یا شما به او!!!!!

    1. والا هر کی دنبال هر چی باشه به همون میرسه، شما هم حواستو جمع کنی قطعاً بهشون برمیخوری!

  5. اخ جون- اخ جون – ذوق کردم- مردم از خوشی- دارم بال در میارم. اول- اول شدم من اولم. اقا مازیار اوله داداش. اینه ما اینیم. اولین دیدگاه رو من نوشتم. ای جونم.

    1. اشکال نداره… همه ما یه بار دچار این سو تفاهم تو وبلاگ شاتوت شدیم… البته یه بار من واقعا اول شده بودم :mrgreen:

      1. مرمر خانم من از صدقه سر اقا مسعود اینجا یه محیط دوستانه پیدا کردم و با دوستای گلم شوخی می کنم. به دل نگیری حرفای منو. تو پست بعدیبا شما مزاح کردم.با اجازه سرکار علیه.

      2. اختیار دارید… با شما هم کلام نشدم قبلا اما از نظراتتون بهره می بردم 🙂

  6. میدونی ؟ تقریبن همه ماها یک جورایی تعریف غلطی از خدا داریم.فکر می کنیم خدا نوکر بنده هاشه.بشینی و دستور بدی(همون دعا کردن) اونم بگه چشم و زرتی زمین و زمان رو عوض کنه تا من خوش بحالم بشه.یا مثلن اینکه فکر میکنیم توی این دنیای به این بزرگی ماها عددی هستیم.در حالی که باید بدونیم در عین اینکه مثل یک باکتری کوچیک و ناچیزیم ولی باید بدونیم که هستیم و احساس پوچی نکنیم. خلاصه پیچیده و ظریفه و همه در این مورد دچار اشتباه میشن

  7. نسبت به نوشته های قبلیتون یک پسرفت اساسی به حساب میاد از همون مطالب بسیار اساسی بنویسی بهتره .

    1. این عاموهه چی چی می گفت؟ مرگ بر کی ها فرستاد؟ خیلی مخش داغ بود ها.اصلا انگار مغزش پخته بود؟ از منم بی کله تر بودش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ جل ال خالق از این ادمیزاد ؟؟>/

  8. اقا مسعود در سرزمین تلخ نوشته ها که جدی جدی خدایی می کنی. ما هم که تو رو می پرستیم. اصلا اجازه بده این بچه سیدو جلوت قربونی کنم؟ باشه؟

    1. عجب بابا، بابا اون «بچه سید» نیست. اون بچه سیدی‌ه! یعنی بچه یکی از محلاتِ مشهد!
      عمداً اسرار میکنی که «بچه سید» جاش بزنی؟

      1. گل پسر بذار یکم سر به سرش بذارم. میدونم شما چی میگی. از اول متوجه فرمایش شما و ایشون بودم. میخوام یکم باهاش شوخی کنم. نهدکه اصرار داره محلشونو معرفی کنه. مثلا بگه من ادعا دارم بچه فلان محله ام. با یکی دیگه هم کل انداخته که اون بنده خدا با اسم این میاد نظر میده. خوب ما با شور و شر این بچه سید حال میکنیم. مگه نه بچه سید؟؟؟ی؟

  9. selam.damet garom dedash masooot. mare sare zogh avordy. in tikeye goh berizan be nazarom oje postet bud.
    az vaghty ke webe mo re pakidan ya behtare bogom fakidan az delo demagh oftadeh budom.
    ye bande khodayi az inje amadeh bud damesh garm estart khubi beram bud. yade ghedima oftadom.
    felan.
    zat ziyad.

  10. ما اکثرا عادت کردیم که هر اتفاقی رو بندازیم دست تقدیرو خدا !!اگه یک نفر به خاطر اشتباهات یا روش غلط در زندگیش بدبخت بشه میگیم خواسته خداست یا قسمتش این بوده یا اگه کسی از روی سهل انگاری یا مسائل دیگه چیزی رو از دست بده باز هم میگیم غصه نخور خدا اینطور خواسته!!!!در صورتی که خدا به ما عقل داده تا درست فکر کنیم و تصمیم بگیریم

  11. امروز صبح با برادرم رفته بوديم دركه، توي كافه آب ذغال چال نشسته بوديم دور بخاري، چند تا پيرمرد هم بودند و داشتند با هم صحبت مي كردند، يكيشون كه در مورد همه چيز، از علم! پزشكي – كه به نظرش موفق ترين روش هاش حجامت و زالو انداختن بود – تا مسافرت هاش به همه جاي دنيا و اينكه «كل سوئيس از تهران كوچيك تره» صحبت مي كرد و اظهار فضل مي نمود و نتيجه اي كه آخر همه حرفاش مي گرفت اين بود كه اين همه نظم! توي دنيا ثابت كننده وجود خداست. پيرمرد ديگه اي كه ديرتر از همه رسيده بود و داشت لباس هاش رو خشك مي كرد با معرفي خودش – دكتر بود – توضيح داد كه روش هاي پزشكي موردنظر ايشون از نظر علمي اثبات شده نيست و در صورتيكه به صورت غيربهداشتي انجام بشه مي تونه مضر هم باشه، آخرش هم گفت كه وجود نظم دليل بر وجود به وجود آورنده نظم نمي تونه باشه، و اينكه اين چه جور خدايي مي تونه باشه كه بايد با علم اثباتش كرد.
    در يك لحظه پيرمرد اولي چهره واقعي خودش رو نشون داد، گفت كه اجازه نميده كسي به «خدا» توهين كنه، تا حالا سر خيلي ها رو توي همين بخاري كرده و خيلي راحت دكتر پير رو تهديد كرد كه در صورت ادامه بحث همين بلا سرش مياد!!!!

    از باقي داستان مي گذرم، توي راه برگشت داشتم به اين فكر مي كردم كه آيا وجود يا عدم وجود خدا اهميتي هم توي زندگي ما – غير از شخصي ترين لحظه هامون – داره؟

  12. داش مسعود ما جماعت، یه عادت تاریخی داریم که در طول زمان هم تغییر نکرده که هیچ، پر و بال هم گرفته، عادت بدی هم هست باعث عقب موندگی و دلیل حسرت خوردنمون بر غربی ها(البته این روزها شرقی ها هم با پیشرفتشون آه از نهاد ما بلند می کنند) هم هست و اون هم نپذیرفتن اشتباهاتمون هست، جرات نداشتن پذیرفتن خطا و اعتراف به کار و مسیر غلط و وجود نداشتن عذرخواهی کردن از کار اشتباهمون. همیشه می گردیم و یکی رو پیدا می کنیم که همه کازه و کوزه ها رو بشکنیم سرش و خودمون رو راحت کنیم و مسولیت رو از شونه خودمون بندازیم گردن یه بدبخت دیگه، وقتی توی دانشگاه نمره نمی آریم و می افتیم، استادمون می شه مادر فلان و بی همه چیز و دوتا برچسب هم بهش می زنیم که بی شرف تا ما بد بود و از مدل موی من خوشش نمی اومد و من به اندازه 16 نوشتم بهم داد 2.75 اما نمی گیم همه ترم پی خوشی و شب نشینی با رفقا و عرق، قلیون، پارتی و ک.. کلک بازی بودیم…توی کارمون و دفتر و پروژه و …کار به هم گره می خوره و همه دنیا رو مقصر می دونیم اما نمی گیم خودمون دو ساعت وقت نزاشتیم، دستورالعمل های فنی و نظارتی رو بخونیم و حالی ناظر و سرکارگر ها بکنیم و … می اندازیم تقصیر ناظر و اون تقصیر سرکارگر، اون هم تقصیر کارگرها…همینطوری بگیر بیا بالا، هواپیما سقوط می کنه، وزیر راه نمی آد بگه بابا تقصیر ما هست ما بعد از انقلاب با سیاست تخمی مون نتونستیم هواپیما نو بخریم، با سی و دو سال مرگ بر آمریکا ترکمون زدیم به کشورمون با سیاست غلط خودمون رو دو دستی تحریم کردیم، نمی گه ببخشید اشکال از مدیریت من و ما بود، می اندازن تقصیر خلبان کی بهتر از اون، مرده و نمی تونه حرفی بزنه و دفاع کنه…فوتبال حذف می شه، فدارسیون می گه مربی مقصره، مربی می گه مدیریت بده، مدیر می گه اشکال سرپرست بوده، سرپرست می گه بازیکن ها مقصرن، بازیکن ها می گن خبرنگار ها با ما لجن و … زلزله می اد و همه می میرن و زخمی و آواره و یتیم و بی خانمان می شن می گن خواست خدا بود، یکی نمی آد بگه چرا توی ژاپن زلزله 6 و 7 ریشتری می آد و دو نفر نهایتا کف دستشون خراش بر می داره خواست خدا نیست؟ مدیریت و نظارت و مهندسی و مسولیت پذیری شهرداری و شهردار و مهندس و ناظر و بازپرس فنی ست. رفیق، ما عادت داریم، کمبودمون و اشتباهمون رو به خواست خدایی نسبت بدیم که مثل ما حرف نمی زنه و دفاعی نمی کنه و چون به چشم و گوش دیده نمی شه و شنیده نمی شه بهترین گزینه انداختن گناهامون به گردنش هست…درد زیاده، یکی دو تا نیست داداشی.

  13. نيگا به ظاهر درب و داغون راننده تاكسيا نكنين
    از همه مظلوم تر و محروم ترن
    البته نه همشون ولي اكثرشون اينطورين
    به خاطر سرو كله زدن با عوام انطور به نظر ميان
    ************************
    يه سوال فني: چطوري بلاگمو تنظيم كنم كه ديدگاهها به هرزنامه منتقل نشه و بياد تو قسمته چشم به راهي؟

    1. آره خوب، تو راننده تاکسی جماعت اطلاعاتی هم میتونی پیدا کنی!
      پس زیاد سخت نگیر، هر کسی شغلی داره و به کاری مشغوله و توش خوب و بد، فهمیده و نفهم هم پیدا میشه 😉

برای sepideh پاسخی بگذارید لغو پاسخ